روزي
بانويي خدمت پيامبر خدا آمد و خيلي ناراحت بود گفت يا رسول الله خواب
خيلي بدي دبدم پيامبر فرمودند خير است انشا الله بگو . آن بانو گفت
خيلي بد است يا رسول الله باز پيامبر فرمودند خير است انشا الله بگو
چه ديدي؟
او
جواب داد : خواب ديدم گويا قطعه اي از گوشت بدن شما کنده شد و افتاد
در دامن من . پيامبر فرمودند اين خواب خوبي است انشا الله بزودي فاطمه
فرزندي به دنيا مي آورد و تو او را در آغوش خود مي گيري .
مدتي
نگذشته بود که آن خواب تعبير شد و وقتي آن زن فرزند را در دامان خود
گذاشت ناگهان به ياد خوابش افتاد.
|